جدول جو
جدول جو

معنی دچار آمدن - جستجوی لغت در جدول جو

دچار آمدن
(پَ سِ تَ دَ)
دچار شدن. دچار گشتن. رجوع به دچار شدن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دیدار آمدن
تصویر دیدار آمدن
پدیدار شدن، آشکار شدن، برای مثال دیودل باشیم و برپاشیم جان / کآن پری دیدار دیدار آمده ست (خاقانی - ۵۱۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنار آمدن
تصویر کنار آمدن
با کسی سازش کردن و اختلاف خود را رفع کردن، موافقت کردن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ وَ نَ)
بار دادن. باردار شدن. به ثمر رسیدن. مثمر شدن. حاصل آوردن. به میوه و گل نشستن درخت. گل و میوه آوردن:
مگردان بما بر دژم روزگار
چو آمد درخت بزرگی ببار.
فردوسی.
بسی برنیامد برین روزگار
که آزاده سرو اندر آمد ببار.
فردوسی.
آدم دیگرباره بر گاو شد و گندم بکشت و ببار آمد و بکوفت و پاک کرد. (قصص الانبیاء).
دانه به انبازی شیطان مکار
تا ز یکی هفتصد آید ببار.
نظامی.
هر آنکو نماند از پسش یادگار
درخت وجودش نیامد ببار.
سعدی.
لغت نامه دهخدا
(پَ رَ کَ دَ)
دراز شدن. طولانی گشتن. طویل شدن.
- دراز آمدن سخن، طولانی شدن آن:
بیا و گونۀ زردم ببین و نقش بخوان
که گر حدیث نویسم سخن دراز آید.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(مُ یَ طَ)
مفید بودن. فایده داشتن. (ناظم الاطباء). لازم بودن:
چنین پاسخ آوردش اسفندیار
که گفتار بیشی نیاید بکار.
فردوسی.
اگر صد هزارند و گر صد سوار
فزونی لشکر نیاید بکار.
فردوسی.
تو این تاج و انگشتری را بدار
بود روز کاین هردو آید بکار.
فردوسی.
ز باغ ای باغبان ما را همی بوی بهار آید
کلید باغ ما را ده که فردامان بکار آید.
فرخی.
امیر ضعیف بکار نیاید. (تاریخ بیهقی).
بود پادشا سایۀ کردگار
بی او پادشاهی نیاید بکار.
اسدی.
خرد ما را بکار آید اگر چند
نمیدارد بکارش نابکاری.
ناصرخسرو.
با خاطر منور روشن تر از قمر
ناید بکار هیچ مقر قمر مرا.
ناصرخسرو.
فعل و سخن مر ترا بکار کی آید
چون تو همی مست کرده ای دل هشیار.
ناصرخسرو.
گفت چرا مرا میزنید آنکس را میطلبم که شما او را میطلبید و من پیش از شما او را شناخته ام مرا مزنید که من شما را بکار آیم. (قصص الانبیاء ص 199).
و اسبابی که پارسیان را بکار آید. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 137). و گیاه مرغزار ’قالی’ بزمستان بکار آید و تابستان چهار پایان را زیان دارد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 154).
درستی گرچه دارد کار و باری
شکسته بسته نیز آید بکاری.
نظامی.
هرکه کند صحبت نیک اختیار
آید روزیش ضرورت بکار.
نظامی.
بکار آی اندرین کارم به یک چیز
که روزی من بکار آیم ترا نیز.
نظامی.
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ تَ)
گران آمدن. ناگوار آمدن. خوش نیامدن. شق. مشقه. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) : برادر ما را برکشید وبراستای وی نیکوئیها فرمود... تا ما را دشوار آید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 214). دارم نصیحتی چند اما اندیشم که دشوار آید. (تاریخ بیهقی ص 61). طبع بشریت است... که دشوار آید ایشان را دیدن کسی که مستحق جایگاه ایشان باشد. (تاریخ بیهقی). فضل را دشوار آمد که او (یعنی فضل) با صلف و تکبر بودی. (تاریخ بیهقی).
شمع روان بین در هوا آتش فشان بین در هوا
بر کرکسان بین در هوا پرواز دشوار آمده.
خاقانی.
وآنکه در دولت و در نعمت و آسانی زیست
مردنش زینهمه شک نیست که دشوار آید.
سعدی (گلستان).
ور ایدون که دشوارت آمد سخن
دگر هر چه دشوارت آید بکن.
سعدی.
چو دشوارت آید ز دشمن سخن
نگر تا چه عیبت گرفت آن مکن.
سعدی.
اردوان رااز آن (سخنان درشت اردشیر) دشوار آمد. (کارنامۀ اردشیر ترجمه صادق هدایت ص 9). ذماء، دشوار آمدن بر کسی. امتعاض، شظ، شق، دشوار آمدن کار بر کسی. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
گوارا بودن: جمله ناگوارشت از طلب گوارش است ترک گوارش ارکنی زهر گوار آیدت. (دیوان کبیر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیدار آمدن
تصویر دیدار آمدن
رخ نمودن، پدیدار گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
کنار آمدن با کسی. با او ساختن با وی موافقت کردن اختلافات فی مابین را حل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
عبور کردن گذشتن، کارگر شدن (سلاح) موثر افتادن: نه تیر و نه نیزه گذار آیدش برو هیچ زخمی نه کار آیدش. گذار آوردن (آردن)، عبور کردن گذشتن: عماری دار لیلی را که عهد ماه در حکم است خدایا، در دل اندازش که بر مجنون گذار آرد. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دراز آمدن
تصویر دراز آمدن
طولانی گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنار آمدن
تصویر کنار آمدن
((~. مَ دَ))
سازش کردن، به تفاهم رسیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنار آمدن
تصویر کنار آمدن
التّعايش
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از کنار آمدن
تصویر کنار آمدن
Cope
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کنار آمدن
تصویر کنار آمدن
faire face
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از کنار آمدن
تصویر کنار آمدن
対処する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از کنار آمدن
تصویر کنار آمدن
نبٹنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از کنار آمدن
تصویر کنار آمدن
সামলানো
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از کنار آمدن
تصویر کنار آمدن
จัดการ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از کنار آمدن
تصویر کنار آمدن
kushughulika
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از کنار آمدن
تصویر کنار آمدن
başa çıkmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از کنار آمدن
تصویر کنار آمدن
대처하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از کنار آمدن
تصویر کنار آمدن
应对
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از کنار آمدن
تصویر کنار آمدن
להתמודד
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از کنار آمدن
تصویر کنار آمدن
mengatasi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از کنار آمدن
تصویر کنار آمدن
सामना करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از کنار آمدن
تصویر کنار آمدن
omgaan met
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از کنار آمدن
تصویر کنار آمدن
lidiar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از کنار آمدن
تصویر کنار آمدن
справлятися
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از کنار آمدن
تصویر کنار آمدن
справляться
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از کنار آمدن
تصویر کنار آمدن
radzić sobie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کنار آمدن
تصویر کنار آمدن
zurechtkommen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کنار آمدن
تصویر کنار آمدن
lidar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کنار آمدن
تصویر کنار آمدن
far fronte
دیکشنری فارسی به ایتالیایی